۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه

دختری با گوشواره مروارید Girl with a Pearl Earring



نویسنده رمان : تریسی شوالیه Tracy Chevalier

نویسنده فیلمنامه : الیویا هترید Olivia Hetreed

کارگردان : پیتر وبر Peter Webber

بازیگران :

کالین فیرت Colin Firth . . . در نقش . . . جوهانس ورمر = یوحنا = یوهان

اسکارلت جوهنسن Scarlett Johansson . . . در نقش . . . گریت

تام ویکینسن Tom Wilkinson . . . در نقش . . . پیتر ون رویژون

جودی پرفیت Judy Parfitt . . . در نقش . . . ماریا تینس

سلیان مورفی Cillian Murphy . . . در نقش . . . پیتر

محصول : 2003

کشور : انگلستان ، لوکزامبورگ

زبان : انگلیسی

رده : سرگذشت ، درام ، رمانس

مدت : 100 دقیقه

نمایی از داستان : دختر جوانی برای یاری خانوادهاش در خانه نقاشی به نام ورمیر خدمتکاری می کند و بزودی مدل مشهور ترین تابلوی نقاش می شود . . .


و نوشته اند :

از ویکی پدیا :

دختری با گوشواره مروارید به هلندی: Het meisje met de parel از آثار جاویدان نقاش هلندی یوهانس ورمر ۱۶۳۲ - ۱۶۷۵ میلادی استکه به تنهایی یکی از پایه های ثابت "دوران طلایی هنر " در هلندِ قرن هفدهم میلادی است . اکثر آثار ورمر پرتره هایی بود از طبقه معمولی و بورژوا در حین انجام کار یا زندگی روزمره که در میان بیش از ۴۰ اثر این نقاش هلندی ، «دختری با گوشواره مروارید» تنها اثری است که با دیدی کلی شکل گرفته است و هیچ گونه توجه ای به حرفه ، مکان و زمان در سیماشناسی مدل نشده است . نکته دیگری که برای تقریباً 300 سال هنوز هم در هاله ای از ابهام قرار دارد ، خودِ دختر جوانی است که از پس شانه اش به رو به رو نگاه می کند . در پس زمینه ای تیره ، مبهم و با پوششی نامتعارف ، این دختر جوان در هیچ محیط از پیش تعیین شده ای جای نمی گیرد . حدس‌ها برای شناسایی این دختر بسیار گسترده بوده و همه آنها به علت عدم وجود مشخصه ای ویژه در صورت ، لباس یا حتی محیط ، در حد حدس و گمان باقی مانده است . از این میان میتوان به ماریا ورمر دختر بزرگ یوهانس ، مدلینا ون رویژون دختر دوست و حامی یوهانس ، پیتر ون رویژون و مدل گمنامی که در خانه ورمر به عنوان پیشخدمت کار می کرد ، اشاره کرد . جدای از همه این تفاسیر ، این اثر از معدود آثاری است که الهام بخش بسیاری از نویسندگان ، نقاشان و فیلمسازان در قرن‌ها بعد از شکل گیریش بوده است.

-----------------------------

از گرینگوی پیر :

تابلو
اثر یان ورمر. نقاش هلندی. 1666
کتاب
نوشته ی تریسی شوالیه. ترجمه ی گلی امامی . نشر چشمه

شاید حق با مجید اسلامی باشد آنجا که می نویسد برگردان سینمایی پیتر وبر از رمان تریسی شوالیه – دختری با گوشواره ی مروارید – بهترین تجسمی است که می توان از فیلمی با این خط داستانی در ذهن پروراند- چنین حکمی را چگونه می شود اثبات کرد یا اینکه صرفا با یک ابراز سلیقه مواجهیم؟ شاید هم اشکال از من بود که بلافاصله پس از خواندن رمان – شاید پس از کمتر از یک روزفیلم را دیدم. علتش هر چه باشد فکر می کنم جادو و دنیای کتاب چیز دیگری بود. رمان تریسی شوالیه در وارد کردن خواننده به دنیای درونی گریت – دختر مدل نقاشی یان ورمر – چنان با ظرافت وزیبا عمل می کند که فیلم فقط در بهترین حالت تصویری عینی از آن و در واقع از دنیای پیرامون گریت در هنگام خلق تابلو ارائه می دهد. شاید بخش مهم اختلاف به تفاوت دو مدیوم سینما و ادبیات بر می گردد – مسئله ای که تا به حال هم بسیار مورد بحث بوده است. در هنگام خواندن رمان ما تصویرها را در ذهن می سازیم در حالی که در فیلم آنها را می بینیم . . . متن کامل

-----------------------------

از Azad :

فیلم‌ دختری‌ با گوشواره‌ی‌ مروارید” که‌ بر اساس‌ رمانی‌ به‌ همین‌ نام‌ نوشته‌ی‌ تریسی‌ شوالیه‌ ساخته‌ شده، نمونه‌ای‌ برای‌ اثبات‌ این‌ نکته‌ است‌ که‌ هنر هر چه‌ قدر غیر بیانگر باشد بیشتر می‌تواند هستی‌اش‌ را منتشر سازد. . . . فیلم‌ دختری‌ با گوشواره‌ی‌ مروارید” به‌ دلیل‌ آنکه‌ از زاویه‌ ی‌ دید دانای‌ کل‌ روایت‌ می‌شود روی‌ جدیدی‌ از تابلوی‌ ورمیر را خلق‌ می‌کند. در رمان‌ شوالیه، داستان‌ از زبان‌ گری‌ یت‌ روایت‌ می‌شود. به‌ کارگیری‌ این‌ زاویه‌ دید برای‌ روایت، وجوهی‌ از شخصیت‌ خدمتکار را مخدوش‌ می‌کند. در داستان‌ شوالیه، خدمتکار هم‌ از خود می‌گوید، هم‌ از ورمیر و هم‌ از عشقی‌ که‌ میان‌ آن‌ دو شکل‌ گرفته‌ است. اما فیلم‌ “دختری‌ با گوشواره‌ مروارید” تابلوی‌ ورمیر را روایت‌ می‌کند. گری‌ یت‌ در فیلم‌ بسیار کم‌ حرف‌ می‌زند. سکوت‌ او ورمیر را ترغیب‌ می‌کند که‌ به‌ درون‌ دختر راه‌ پیدا کند. این‌ عبارت‌ را گری‌ یت‌ که‌ تصویر خودش‌ را روی‌ تابلوی‌ ورمیر می‌بیند به‌ زبان‌ می‌آورد: “ شما به‌ درون‌ من‌ راه‌ پیدا کردید.” . . متن کامل

-----------------------------

از odin :

دختری با گوشواره ی مروارید یکی از زیباترین تابلوهای سینمایی است که تا به حال دیده ام . تصویری را که نطفه ی این فیلم است بارها دیده بودم اما پرسیدن از یک تصویر یا یک اثر چندان برای ما عادت نیست. صدها تابلو می بینیم و صدها عکس و چه و چه. کدام این ها پرسشی را در ذهن مان می آفریند؟ کدام یک از پرسش هامان را مثل سرنخی به دست می گیریم تا به بال آن پدیده ی جدیدی به وجود بیاید؟ یاد ترسی می افتم که همیشه با من بوده از پرسیدن. مبادا احمقانه باشد. مبادا تحقیرم کنند. مبادا برخورنده باشد. و ده ها ترسی که از ورود هر پرسش به ذهن مان می رسد . . . متن کامل

---------------------------

از احسان انجمن فرهنگی و نیکوکاری : . . . ویژگی بارز فیلم دختری با گوشواره مروارید ، حضور انسان و نگاه انسانی به پدیده ها در جای جای فیلم است. این فیلم دارای برخی یادآوری های اخلاقی و انسانی است و در پی آن است تا احساسات فراموش شده انسانی در دنیای امروز را به تصویر بکشد . استفاده از رنگ ، موسیقی و گفت و گو های زیبا، دیدن این فیلم را برای بیننده لذتبخش تر میکند. پرهیز از باز تولید فرهنگ خشونت و تاکید بر وظایف انسان در قبال عشق ، از دیگر نمود های اصلی فیلم به شمار می رود . . .

-------------------------

از در دیجیتالی :

فیلم زیبای " دختری با گوشواره های مروارید" را از سینماچهار دیدیم . داستان زیبای شکل گرفتن یکی از تابلوهای نقاشی ورمر نقاش هلندی که من مطمئنم هلندی ها یک چیزی شبیه ویخ میخ تلفظش می کنند. در جریان فیلم یکی دیگر از تابلوهای ورمر نشان داده می شود که یکی از جریانات اصلی داستان فیلم است ولی خوب به دلایلی که همه می دانید در تلویزیون صدا و سیما سانسور شده بود.
اسم این تابلو فاحشه است که در قسمت دیگری از فیلم پسرک که دوست مستخدمه خانواده ورمر است، در مورد آن به وی تذکر می دهد و اشاره ای به سرنوشت مدل نقاشی قبلی می کند که منظور همین تابلو است. ولی چون ما تابلو را ندیده ایم متوجه قضیه نشدیم!

-----------------------------

از گفتگو با پیتر وبر به نقل از آفتاب : ...

در ابتدا چه چيزى شما را به اين موضوع ترغيب كرد؟
پيتر وبر: صحنه سوراخ كردن گوش . فيلمنامه را خوانده بودم و به نظرم زيبا مى آمد. بخش هاى كوچكى هم بود كه اگر سال هاى سال هم مى گذشت هرگز آنها را درك نمى كردم . اما وقتى قسمت سوراخ كردن گوش را خواندم ناگهان متوجه شدم اين فيلمى نيست كه تابه حال فكر مى كرده ام . يك چيز ناگهانى و مبهم در من به وجود آمده بود. در مورد اين صحنه لجباز و وسواسى شده بودم. همين باعث شد ذهنيتم تغيير كند و گره بسيارى از مشكلات برايم گشوده شود تا اينكه در آن لحظه تصميم گرفتم فيلم را بسازم. همه اش همين بود: وسواس! بايد بگويم نقاشى هاى ورمير را بى نهايت دوست دارم و اين فيلم در دنيايى بسيار زيبا آغاز مى شود. قصد نداشتم از ابتدا فيلمى راجع به ورمير بسازم. در واقع از اين مسئله مى ترسيدم اما متوجه شدم اين داستان قصه جذابى است در مورد قدرت، شوق، ارتباط ميان هنر و ثروت كه همگى موضوعاتى جذاب هستند. . . متن کامل

----------------------------

ازفروغ :

این روزها پناه آورد‌ه‌ام به کتاب‌خوانی . شاید ساده‌ترین راه برای گذران زندگی باشد. البته که راه‌های بهتری هم هست. اما تمام‌شان یک جور انرژی مثبت می‌خواهد تا مرا از این روزمرگی رها کنند.. این انرژی مثبت را فعلا در خودم سراغ ندارم. کاش می‌شد به نحوی تزریقش کرد یا خریدش یا قرضش گرفت. باید خودم را تکانی بدهم. می‌دانم. گفتم که.. فعلا نمی‌توانم..
بگذریم..
کتاب‌های زیادی خوانده‌ام . سه‌تای آخرش را می‌گویم : دختری با گوشواره مروارید را خواندم. خوشم نیامد. به‌هیچ وجه.. همه چیز در سطح رها شده ‌بود. ترجمه‌ای روان داشت از طاهره صدیقیان و خود کتاب اثر "تریسی شوالیه" است. چاپ دوم است و مدت زیادی بود که خواندنش وسوسه‌ام می‌کرد. حظی نبردم. شبیه کتاب‌‌های نوجوانان بود . . .

و از فرشید در قسمت نظرات :

فروغ عزیز، من که دختری با گوشواره مروارید را خواندم - البته چه خواندی، رمان خواندن من به درد عمه ام می خورد بقدری بی حوصله ام هرگز تمام و کمال نمی خوانم - برایم کتاب عجیبی بود. نمی دانم به نقاشی علاقه داری یا نه، ولی یکی از تفریحات من این هست که در مقابل اثر اصل فلان نقاش بیایستم و تصور کنم یا که اصلا با قوه تخیلم ببافم آن داستانی را که پشت نقاشی فرای رنگ ها می توانسته اتفاق بیافتد. فکر می کنم این قوه تخیل خانم شوولیر که داستان را فرای رنگ و بوم تصور کرده برای من خیلی جالب بود. نمی دانم شاید اگر کتاب را به انگلیسی بخوانی برایت هیجان انگیز تر باشد. خیلی متافور های جالبی در زبان این خانم شوولیر هست، بعضی شان اشک آدم را در می آورد. آنجا که ورمیر گوشواره را به گوش گریت می اندازد. آنجا که گوشش را سورخ می کند...اینها همه یک نمه ای شاهکار بود به نظر من...
در ضمن بنده بسیار مخلص شما و نوشته هات هستم.... متن کامل

----------------------------

از کرم کتاب :

داستان این طوری شروع میشه که:

سال ۱۶۶۴

مادرم نگفت که می آیند . بعدا اشاره کرد که نمی خواسته عصبی به نظر برسم تعجب کردم٬ آخر فکر می کردم مرا بهتر می شناسد . غریبه ها معتقد بودند آدم آرامی هستم . نوزاد که بودم گریه نمی کردم . فقط مادرم متوجه آرواره ی به هم فشرده و گشادگی چشمان بیش از حد درشتم می شد .در آشپزخانه مشغول خرد کردن سبزیجات بودم که صداها را از جلوی در خانه شنیدم - صدای زن ٬ به صافی سطح برنج و صدای مرد٬ بم و خفه ٬ همانند تخته ی میزی که رویش مشغول کار بودم . از آن نوع صداهایی که به ندرت در خانه ی ما شنیده می شد . می توانستم قالی های گرانبها ٬ کتاب های قیمتی٬ مروارید و پوست خز را در صدایشان بشنوم . . . به نظر من تریسی شوالیه خیلی خوب تونسته تو این کتاب هنر نویسندگی خودش را نشون بده!


روزنامه تایمز لندن درباره ی کتاب گفته که : شوالیه استاد جرییات است٬ استاد تصاویرخاطره انگیز. . . بر اساس این جزییات است که خواننده را به درون نقاشی می کشاند . . .

رمانی فوق العاده و اسرارآمیز. . . که در روند به وجود آمدن نقاشی عمیقا آشکارکننده است. . . حقیقتا تجربه ای اسرار آمیز است – روزنامه گاردین لندن .

من خووندن این کتاب را توصیه می کنم!

-----------------------------

از سلاخی می گریست

. . . و در آخر، اون فیلم جادویی دختری با گوشواره مروارید زیبا و سحر انگیز. فقط می تونم بگم اگه ندیدید ببینید. حتما. تمام صحنه های این فیلم بدون استثنا یه قاب زیبای نقاشین. بازیها حتی نقش های دوم و سوم هم به طرز باورنکردنی زیبا بود . کتاب دختری با گوشواره های مروارید هم تمام ویژگی های فیلمو داره. البته به اعتقاد من کتاب جلوتر از فیلمه .

-----------------------------

This Film on IMDB

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر